نوشته شده در تاریخ جمعه 9 اسفند 1392 توسط هوشمند کارکن | نظرات ()
کاش
پشت در چوبی خانه قدیمیمان
مادر بزرگم بود
و انتظار می کشید
من از مدرسه برگردم
بغلم کند
دستش را درجیبش کند
و یه مشت نخود و کشمش
در دستم بگذارد....!!!!
مادر بزرگ نیست ...
رفته...
سال هاست کسی منتظرم نیست...
پشت در چوبی خانه قدیمیمان
مادر بزرگم بود
و انتظار می کشید
من از مدرسه برگردم
بغلم کند
دستش را درجیبش کند
و یه مشت نخود و کشمش
در دستم بگذارد....!!!!
مادر بزرگ نیست ...
رفته...
سال هاست کسی منتظرم نیست...